۱۳۸۹ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

حکایت اندر وجوب ازدواج رجال

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
مدتی بود که می خواستم به طنز مطلبی بنویسم تا کمی از حال معمولم خارج شوم، چون تجربه کرده ام؛ زمانی که مطلبی را به طنز- در هر سطحی- می نویسم تا دو سه روزی احساس سبکی می کنم. یادم می آید که یکی از بزرگان می فرمود که طنز یکی از تظاهرات خشونت است. من هم به این نظر اعتقاد دارم چون زمانی که از یک موضوع ناراحت یا دل نگرانی، وقتی قلم به دست می گیری و با سلاح طنز به سراغش می روی، آن مساله دیگر آن چنان روحت را نمی آزارد. اینک من باب مطایبه بازهم سراغ جماعت خواهران رفتم و یک مقداری برایشان نوشتم البته به سبک گلستان بعدی خودم. امید است که کارگربیفتد - لازم است بگویم ناراحتی من از باب مسایل جامعه بود نه خانواده خودم-:
حکایت اندر وجوب ازدواج رجال
چندی در باب جبر ازدواج در شریعت اسلام تفکر همی کردم و عقلم مدد نداد که به راهی روشن رهنمون گردم. تا اینکه در رؤیایی صادق پرده ها کناری رفته و عالمی ربانی برمن ظاهرشد. با حالی زار و فکورانه اورا پرسان شدم که از چه سو شارع مقدس، رجال را به ازدواج امر نموده و نبیّ مکرمش قبولی نصف دین هر رجل را در ازدواجش قرار داده؟
حکیم خردمند فرمود: وجوب ازدواج رجال بالغ با جماعت نسوان در آیه آیه ی مصحف شریف آمده است که دلیل خلق بشررا شکرخالق فرموده که ازدواج در شکر خالق از همه اولی تر است.
گفتم: مرا آنچه فرمودی، کافی نباشد و قانع نکند که هزاران نعمت خداوندگار هست که گر بنده بخواهد شکر ایزد کند از عهده ی آن بر نیاید.
حکیم فرمود: وفورنعمات دیگر و مادی و گذرا بودنشان باعث نسیان آدمی از شکر خالقشان است. لیک در ازدواج سری نهفته که کل ایام رجل متأهل را به شکر ایزد وادارد.
خداوندگار نسوان را به طریقی آفریده که جمع دو از آنها در مکانی بدون فتنه نشاید که علما فرموده اند صد مرد در پوستینی بگنجند و دو زن در اقلیمی نه. اگر چند زن در مکانی جمع گردند از احوال پرسی شروع شده و انواع حرکات چشم وابرو مزید شد و طرق مختلف لک و لیوی ظاهر گشته و هر حرفی زده شود مگر آنکه آن را اصلا ندانند و هیچ حیا نکنند در بیان آنچه دانند. هریک که از جمع غایب گردد ناگهان همه به غیبت وی مشغول گردند جالب آنکه خود دانند که گر خودشان هم غایب شوند، برهمین منوال است وبر آن مداومت نمایند.
پس از آن تجمع است که بدبختی رجال ظاهرآید که این جماعت هریک به بیت خود رفته و مأمورعذاب شوی خود شود که فلان زنک فلان خریده و فلان مردک فلان به فلانی هدیه داده و بدون اجازه زنش آب نیاشامیده و آن دیگری خیال سفر فرنگ دارد ما تا امامزاده نرمی نرفته ایم و فلانی فلان مرکب از تبار سوناتا سوار بوده و دیگری انگشتری برلیان داشته و البسه فلان خانم مارکدار بوده و خداراشکر که جمیع خواهران و برادران و پدر و مادر شوهر فلانی به رحمت ایزدی پیوسته و چرا هنوز خاندانت در قید حیاتند و خلاصه از همه در گویند و از شوهر بیچاره متوقع که چرا آن ندارند. جالب آنکه همه شان در آن جمع بی کم و کاست همین برنامه را بر سر شویشان آرند.
القصه این باب که گفتم در بین تمامشان رایج است و در شدت و حدتش توفیر کند. فرقی ندارد که آن زن دارا باشد یا ندار و با سواد باشد و یا بی سواد که هرچه باشد آخر زن است به قول قدما در قوه ی تعقل ناقص. چون دکترا گیرد، باید مجدد ازاول اکابر آغاز نماید که هرچه خواند و بیند به دیدن رنگی از یاد برد و خر خویش برهمان نسق همی راند.
زین سبب رجال بیچاره با دیدن این همه عذاب از ناحیه نسوان و فهم این نکته که همه ی این مشکلات از باب کاستی عقل است. روزی هزار بار خدا را شکر کرده که زن نشده اند وخدا آنان را از نعمت تعقل محروم نساخته است.
نا گاه از رویا خارج شده و با حالی مشعوف و متحیر وضو ساخته به نماز ایستاده و شب تا صبح را به خاطر آنکه از جماعت رجلم خدای را شکر کردم و علت آن امر بر من معلوم شد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۴, سه‌شنبه

نزدیکی ظهور

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
شاید بسیاری از ما شیعیان و حتی بسیاری از پیروان ادیان دیگر منتظر ظهور منجی آخر الزمان باشیم. کلیمیان منتظر ظهور عیسی مسیحند و مسیحیان منتظر رجعت حضرت مسیح و زرتشتیان منتظر ظهور سوشیانتس در هزاره ی سوم و ... و ما مسلمانان شیعه و سنی منتظر ظهور حضرت قائم (عج) هستیم.
همانگونه که می دانید داستانی در خصوص تشرف یکی از علما خدمت حضرت حجت (عج) نقل شده است- نقل به مضمون- که یکی از علما چهل شب در یکی از مکانهای مقدس بست می نشیند و به دعا و راز و نیاز و نماز می گذراند تا بعد چهل شب به دیدار آقا نایل شود. بعد از چهل شب آقا ایشان را می طلبد . عالم مذکور از ایشان سوال می کند که چه زمان ظهور می کنید که ایشان می گویند زمانی که همه ی شیعیان برای ظهور من دعا کنند. و آقا این عالم را با خود به مرقد امیرالمومنین علی (ع) می برد و در آنجا پرده ها را کنار می زند تا ایشان دعاهای شیعیان را بشنوند و این عالم در کمال تعجب می بیند که همه ی زوار در حال دعاهای دنیوی خود هستند و هیچ کدام برای ظهور آقا دعا نمی کنند. آقا می فرمایند اگر این ها می دانستند که همه ی مشکلاتشان با ظهور من حل خواهد شد، همه ظهور مرا از خدا می خواستند.
حال غرض من از بیان این داستان که در ذهنم بود و منبع و اصل آن را در دسترس نداشتم که عینا برایتان بیاورم این است که می خواهم یک نظریه ای بدهم که شاید خیلی ها آن را قبول نکنند و بعضی هم آن را حمل به سادگی و عده ای هم حمل به سفاهت من کنند. اما چون عادت کرده ام که هرچه بر ذهنم جاری می شود بی واهمه بر کاغذ آورم، آن را می نویسم که پدیده ی احمدی نژاد یکی از دلایل نزدیکی ظهور آقا امام زمان (عج) است. البته لازم به ذکر است که این مطلب و نظر حتی سرانگشتی از ارادتی که اینجانب به شخص احمدی نژاد و سیستم اصولگرایی دارم کم نمی کند و هرروز که می گذرد نسبت به این انتخابم از بین گزینه های انتخابات 84و 88 بیشتر ایمان می آورم.
شیعیان در طول چهارده قرنی که از آنان گذشته است، پس از غیبت کبری، چندین قرن جنگیدند- فرهنگی و اعتقادی و فیزیکی- تا بتوانند حکومتی تشکیل دهند که در آن فقیهی وارسته و آشنا به سیاست و مملکت داری، زمام امورشان را به دست گیرد تا بتوانند احکام اسلامی و عدالت علوی را در جامعه جاری سازند. نتیجه این هزار و چهار صد سال مبارزه به شکل گیری جمهوری اسلامی ایران ختم شد. پس از آن بیست و چهار سال مبارزه کردند تا دولت منتخب مردم با ولی فقیه حاکم بر جامعه همراه و همگام شود و آن هم در سال 84 به پیروزی اصول گرایان و روی کار آمدن دکتر احمدی نژاد انجامید. اما با گذشت تقریب پنج سال، آن عدالتی که شیعیان مستحق آنند به منصه ی ظهور نرسید و هنوز که هنوز است با همه ی تلاش این طیف، مفسدان و سرمایه داران ویژه خوار به فعالیت خود ادامه می دهند و هرروز فتنه ای نو می آفرینند-آخرین آن فتنه سبزپوشان بود- تا بتوانند بیشتر از مال و اموال و بیت المال مسلمین به یغما برند و مستضعفان که صاحبان اصلی این انقلابند را بیشتر به حاشیه برانند.
در جامعه ی جهانی نیز همانگونه که دیدید نظامهای سلطنتی یکی پس از دیگری فرو پاشید و این روند ادامه دارد. حکومت هایی که ادعای جهان شمولی کمونیسم و سوسیالیسم داشتند فرو پاشیدند. حکومتها ی ناسیونالیم ریشه کن شد و پس از انقراض نظریه لیبرالیسم امروز شاهد به زانو در آمدن لیبرال دمکراسی در جهان هستیم.
شاید زمانی بشر و به ویژه ما شیعیان با هر تغییری امید به بهروزی داشتیم اما واقعیت آن است که هر حکومتی که به وجود آید تا زمانی که یک معصوم بر آن حکم نراند از اشتباه مصون نخواهد بود محکوم به شکست است. گذشت سی سال از استقرار حکومت دینی جمهوری اسلامی در ایران موید این مطلب است که با وجود همه ی کارها و خدمات انجام شده در داخل و خارج توسط این نظام، رسیدن به جامعه ی آرمانی و عدالت علوی بدون حضور معصوم امکان پذیرنخواهد بود.
شاید بسیاری از شیعیان ایرانی فکر می کردند با تغییر دولت ها در جمهوری اسلامی آن اهداف محقق خواهد شد، اما امروزه همه متفق القولند که کارها فقط با ظهور آقا امام زمان (عج) سامان خواهد گرفت و عدالت علوی و مدینه فاضله نبوی شکل خواهد گرفت. لذا با توجه به استقبال عظیم شیعیان به ویژه جوانان شیعه از دعای ندبه و فرج و امور مربوط به ظهور و جمع آوری اطلاعاتی از این دست به راحتی می توان فهمید که انشاالله ظهور نزدیک است. البته زمان آن را خدا می داند و بس. لکن ما که خود را منتظر آقا می دانیم به نزدیکی آن امیدواریم و تنها برای ظهور ایشان دعا می کنیم و حفظ و سلامتی رهبر عظیم الشأنمان حضرت آیة الله خامنه ای را تا ظهور آن حضرت از خداوندگار خواستاریم. پس به من حق دهید که اگر می گویم دولت احمدی نژاد دلیلی بر نزدیک زمان ظهور حضرت حجت (عج) است.

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

تحریم

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
شاید سی سال تحریم و حصر اقتصادی و نظامی که از سوی دشمنان استقلال و آزادی ایران و ایرانی به این ملت تحمیل شده است به مضاق خیلی از ما خوش نیاید، اما همانگونه که امام راحلمان این تحریم ها را نعمت الهی می دانستند، همه ی این کید دشمن به لطفی الهی بدل شد و در سایه تحریم های سنگین و همه جانبه، ایران بازارهای جدیدی راکشف کرد و هم در زمان وقوع هر نیازی دست به ابداع و ابتکار زد و تقریبا در بسیاری از جنبه های صنعت و علم خودکفا شد.
هم اکنون پس از سی سال در صنایع نظامی ایران که زمانی افتخارش مونتاژاسلحه انفرادی ژ-3 بود، امروز پیشرفته ترین موشکهای دوربرد و میانبرد، انواع تانک، نفربر، هواپیماهای پیشرفته شکاری، رزمناوجماران، زیردریایی و .. ساخته می شود. سی سال پیش جز چند شهر بزرگ -آن هم فقط در مراکز شهر- خبری از گاز شهری نبود اما همینک در همه نقاط ایران و حتی در بسیاری از روستاها لوله کشی گاز شهری وجود دارد. برق و تلفن و آب بهداشتی هم که فراگیر است. در اوج قدرت شاه مخلوع از جمعیت و سی و اندی میلیونی ایران - با توجه به آمارهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول - هفده میلیون نفر زیر خط فقر مطلق قرار داشتند و امروزه پس از این همه تحریم ایران با جمعیت هفتادوچند میلیونی حدود دوازده میلیون فقیر دارد که البته همین تعداد هم زیبنده نظام جمهوری اسلامی نیست. در زمان شاه حتی در شهرهایمان پزشکان رده چندم هندی و بنگالی طبابت می کردند و امروزه ایران به همه جای دنیا پزشک صادر می کند. زمانی برای اعمال جراحی ساده باید مهیای سفراروپایی می شدیم و امروز از دیگر کشورهای دنیا برای انواع اعمال جراحی به ایران می آیند. زمانی در این مملکت برای کوچکترین کارهای فنی محتاج مستشاران خارجی بودیم لکن امروز یکی از صادرات مهم ما صادرات خدمات فنی و مهندسی است. زمانی در این مملکت هرروز بر سرمان می زدند که شما ایرانیان حتی برای آفتابه ساختن هم نیاز به خارجیان دارید، اما هم اینک هرروز در هر گوشه از این مملکت پهناور خبرخوش اختراع و ابداع و ابتکار و قطع نیاز از بیگانگان به گوشمان می رسد. زمانی در این مملکت آموزش، خدمتی لوکس بوده که در دسترس همگان نبود اما اینک به حمد خدا در دوردست ترین نقاط این کشور مدارس و دانشگاهها به چشم می خورد و حتی در شهرستان های کوچک نیز واحدی از دانشگاه تاسیس شده است. بهداشت عمومی به قدری گسترش یافته که هرسال با توجه به بهترین آمارها از سوی همه مجامع بین المللی مورد تشویق قرار می گیریم. زمانی در ایران شاه ایران ارزشش از سگ آمریکایی کمتر بود و اینک در دوردست ترین نقاط هم مردممان برای هیچ بیگانه ای تره هم خورد نمی کنند. در اکثر تولیدات باغی و کشاورزی در بین حدود دویست کشورجهان در رتبه های یک تا بیست قرار داریم. در سد سازی رتبه اول جهان از آن ماست. شهرهای ما همانند کارگاه ساختمانی شده است و هرروز در گوشه ای از شهرهایمان پروژه ای در حال ساخت یا افتتاح است. در انرژی هسته ای و فن آوری نانو، لیزر، شبیه سازی، داروسازی و ساخت ماهواره و ارسال آن به فضا حتی با موجودات زنده ، جنگ الکترونیک و ... صاحب مقام وقدرتیم. از لحاظ قدرت نظامی هم با اتکا به هشت سال دفاع مقدس -که در آن همه ی مستکبران عالم و دشمنان ایران و ایرانی در جبهه ی صدام و صدامیان با ایران جنگیدند و در آخر پوزه ی نجس همه ی آنها به خاک مذلت کشیده شد- حداقل در منطقه و خاورمیانه حرف اول را می زنیم و به اعتراف خود غربیها با توجه به پیشرفت های عظیم علمی و نظامی و اقتصادی هم اینک ابرقدرت منطقه ای هستیم و چند صباحی دیگر به یکی از سه ابرقدرت جهانی تبدیل خواهیم شد.
حال با ذکر این نتایج تحریم، متوجه خواهیم شد که چقدر دشمنان ایران احمقند و یاد حدیث امام سجاد (ع) می افتیم که فرمودند :خدارا شکر که خدا دشمنان ما را از احمق ها قرار داد. اگر این جماعت ضد ایرانی می فهمیدند هیچ گاه بر این همه تحریم پافشاری نمی کردند و احمق تر از آنها جماعت اپوزیسیون داخل و خارج که بر طبل این تحریم ها می کوبند و از آن به فشار بر جمهوری اسلای یاد می کنند و نمی دانند که ملت ایران در آزمایش به سختی، سربلندتر بیرون خواهند آمد تا آزمایش به نعمت. این تحریم ها هرچه باشد از تن به مذلت دادن و نوکر بیگانه شدن بهتر است. پس ما با آغوش باز از آنها استقبال می کنیم و با توجه به سخنان امام راحلمان و رهبر عظیم الشانمان در راه پیشرفت و اعتلای جمهوری اسلامی ایران گام بر خواهیم داشت. انشاءالله

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

هرگزاین هفت جمله رابه رئیست نگو.

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
سال 1389 با پیام نوروزی رهبر معظم انقلاب به سال همت مضاعف و کار مضاعف نامگذاری شد و مثل هرسال در این نامگذاری دقت خاصی نهفته است که گذشت ایام، ابعاد آن را برهمگان روشن خواهد کرد. اما آنچه که از ظاهرش برمی آید آن است که با توجه به پیشرفت های ایران اسلامی و اهتمام تمامی قدرت های استکباری جهان در جلوگیری از آن و سنگ اندازی در مسیر پیشرفت این ملت، تنها راه رسیدن به اهداف عالی ملی ما همان همت و کار مضاعف است که انشاءالله محقق خواهد شد.
من نیز برای نمونه خواستم همتی کرده باشم و کاری جدید انجام دهم؛ لذا به سراغ اینترنت رفتم و از سایت یاهو یک مقاله کوتاه مدیریتی انتخاب کردم و با انگیزه مثبت و درحد توانم آن را به فارسی برگرداندم- نمی دانم که این متن قبلا هم ترجمه شده است یا نه-. البته این اولین کار ترجمه من بود و امیدوارم که حق مطلب را ادا کرده باشم. خواندن این متن را به همه کسانی که رییس دارند توصیه می کنم. راستی بگویم؛ برای من که اولین کارم از این سبک بود، ترجمه این متن کوتاه، لذتی به مانند حل کردن کامل یک جدول متقاطع پنج ستاره را داشت:

هرگز این هفت جمله را به رئیست نگو.
هر کس رئیسی دارد. حتی اگر شما " برای خودتان کارکنید،" شما هنوزهم برای ارباب رجوع یک کارمندهستید.
بخش بزرگی از حفظ رابطه ی کارمند با رییس این است که هرگز اجازه ندهید؛ رییس فکر کند که کارتان را دوست ندارید، یا از انجام آن ناتوانید ، یا - بدتر- رییس فکر کند که تحت نفوذ یا زیردست شما خواهدشد.
گفتن بعضی سخنان به هیچ وجه عاقلانه نیست ، اما معمولا در محل کاربسیاری از اظهارات شنیده می شود که نقض کننده ی این قوانین ساده است. آیا می توانید نمونه هایی ازآن را بیابید؟ دراینجا هفت جمله می آوریم که همیشه در محل کار شنیده می شود. آنها ممکن است عادی و حتی بی ضرر به نظر برسد. اما سعی کنید آنها را از دید گاه رئیس خود بررسی کنید. خواهید دید؛ چراهوشمندانه است که هرگز اجازه ندهید این هفت جمله از لبتان خارج شود:
"این کار من نیست." آیا می دانید؟ بسیاری از کارفرمایان هستند که به سادگی فکرمی کنند کارشما همان کاری است که از شما می خواهند. بنابراین حتی اگر به شما یک کار ارجاع داده است که واقعا وظیفه ی شما نیست، از گفتن آن جمله خودداری کنید. در عوض، سعی کنید دریابید که چرا رئیستان این وظیفه را به شما اختصاص داده است؟ ممکن است به دلیل قابل قبولی باشد. اگر شما اعتقاد دارید که انجام آن کار فکر بدی است (ماننداینکه نتیجه بدی برای سازمان شما دارد) شما می توانید سعی کنید که چرایی آن راتوضیح بدهید و پیشنهاددهید که چگونه می تواند آن کار توسط شخص دیگری بهتر انجام می شود. این کار با توجه به ریاست کردن رییس ممکن است. به هر حال، به یاد داشته باشید که انجام دادن آنچه ازشما خواسته شده است، حتی در خارج از شرح وظایف شغلی شما، نتیجه خوبی دارد.
"این مشکل من نیست." وقتی که افراد می گویند آن چیز مشکل آنها نیست. این کار آنها را به کسی که اصلا نگران کارنیست شبیه می سازد ، این کار آنها را پیش هیچ کس- به ویژه نزد رئیس- عزیز نمی کند. اگر مشکل گفتگو است و شما حرف سازنده ای برای گفتن ندارید، بهتر است اصلا چیزی نگویید.حتی بهتر است که با سعی و جدیت شروع به کار کنید و تلاش کنید که کمک نمایید. چون در نهایت ، یک مشکل در محل کار، مشکل همه است. ما در آن مشکل همه با همدیگر هستیم.
"تقصیر من نیست." هنوز چهار جمله ی دیگر هست که باید از گفتن آن خودداری کنید. طبیعت بشر خارق العاده است . این ادعا که آن چیز تقصیر ما نیست ، اغلب باعث می شود مردم نتیجه بگیرند که آن پیامد، مشکوک است. علاوه بر این ، پیامد واقعی آن جمله در اینجا چیست؟ این است که کار اشتباهی کردم و باید ثابت کنم. این چیزی است که مردم باید درموردش فکر کنند، نه اینکه چه کسی مقصر است.
"من تنها یک کار رامی توانم در یک زمان انجام دهد." جلوه ی خبر : شکایت شماکه تحت فشارهستید، باعث نخواهد شد که رییستان برایتان احساس ناراحتی کند یا به شما آسان بگیرد. در عوض ، رئیس فکرخواهدکرد: (1) شما ازشغل خود متنفرید، و یا (2) شما در حد شغلتان نیستید. هرکس، به ویژه امروزه، احساس تحت فشار و مجبور بودن دارد. اگر شما سعی کنید سرگرم باشید- لطفا توجه داشته باشید که- برخی از طعنه ها خنده دار است و انسان را سرحال می آورد. بعضی از مردم خودشان را تطبیق می دهند.
" این کاردر حد و اندازه من نیست ". ، ممکن است برای شما اتفاق بیفتد. اما واقعیت این است که این کارشماست. شما موافق به دست آوردن آن کار بودید، در حالی که شما در حال حاضر ممکن است ازآن تصمیم پشیمان باشید، آن کارهمچنان شغل شماست. شکایت آن که این کار دون شان شماست، تنها شما را در نظر دیگران بد جلوه می دهد. به علاوه ، همکاران باانجام کار مشابه کارهای شما، ممکن است ازشمامتنفر شوند ودیگر شما را دوست نداشته باشند. و حدس شما چیست؟ رؤسا فکر نخواهند کرد؛ "آه ، این همان شخص ممتازی است که باید به او ترفیع دهم" جواب منفی است. آنها فکر می کنند، "چه قدر تشنج آفرین است".
"این کار آسان است! هر کس می تواند آن را انجام دهد!" شاید آنچه شما برای انتقال آن در تلاشید آن است که شما با استعدادید و کار محوله به شما ساده است. متأسفانه ، تأیید شنیداری که بیشتر ازآن برمی آید آن است که؛ "این کار احمقانه است." رؤسا دوست ندارند که بشنوند، کاری احمقانه است و نه واقعا دوست دارند بشنود آن کار آسان و الکی است. این کم ارزش کردن کل سرمایه گذاری آنهاست. اگر یک کار ساده است، خوشحال باشید و آن را با سرعتی که می توانیدانجام دهید. حتی کارهای "احمقانه" نیاز به انجام شدن دارد.
"این کاررا نمی توان انجام داد." گفتن اینکه کاری را نمی توان انجام داد مانند تکان دادن پرچم قرمز در چشم رئیس است. حتی اگر چیزی که پیشنهاد می شود واقعا غیر ممکن است، گفتن آن شما را بی فایده و یا ناتوان نشان می دهد. بهتر است یک بازی پلیسی بکنید. چرا رئیس از شما خواسته است آن را در هر صورت انجام دهید؟ مشکلی که باید حل شود چیست؟ هدف چیست؟ راه های حل کردن آن مشکل و یا رسیدن به این هدف را جستجو کنید. این چیزی است که کارفرمایان واقعا می خواهند. اکثر آنها انجام کارهای غیر ممکن را انتظار ندارند.
آخرین سخن : وقتی که شک دارید ، به یاد آورید که سکوت، واقعا طلا است.
کارن برنز نویسنده کتاب ، ماجراهای شگفت انگیز کار کردن دختر
www.karenburnsworkinggirl.com
مترجم: محمدرضا باغبانی