۱۳۸۹ اردیبهشت ۳۱, جمعه

خاطره ی حاج آقااحمدی

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
روز جمعه مورخ 31/02/1389ساعت 10صبح نشست عمومی جامعه ی اسلامی مهندسان استان اصفهان در سالن کتابخانه ی مرکزی شهرداری اصفهان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین رحیمیان نماینده ی ولی فقیه دربنیاد شهید برگزارشد. موضوع سیره ی حضرت امام خمینی(ره) در برابر فتنه ها بود و آقای رحیمیان در خصوص نحوه ی برخورد اسلامی و قرآنی با فتنه و همچنین نحوه ی برخورد امام با فتنه سخنرانی کرد. در هنگام پرسش و پاسخ یک خاطره نقل کرد که برای من خیلی جالب و تکان دهنده بود.
آقای حسینیان فرمود: در دوران فتنه های 18تیر روزی در قم بودم و می خواستم برای نماز به دفتر حضرت آیت الله فاضل لنکرانی بروم. نماز ظهرم را خواندم و برای رفتن استخاره کردم. و فاخلع نعلیک .... آمد، که در آن بشارت به وحی بود. من هم نماز عصر را نخواندم و به دفتر ایشان رفتم. هنگام مراجعت کمی از وضعیت مغشوش سیاسی روز و موضع گیری بد بعضی علما گفتم که یکی از اعضای دفتر برای من خاطره ای از حاج آقا احمدی نامی گفت که مرا بسیار شگفت زده کرد. پس از این ماجرا به دفترم در تهران بازگشتم که در آنجا دیدم آقای طباطبایی مسئول بنیاد شهید لبنان، منتظر من است وقتی از او علت حضور بدون اطلاع قبلیش را پرسیدم؛ گفت استخاره کردم و آیه ی فاخلع نعلیک ... آمده و گفتم حتما خبری خاص قرار است به من بدهید. من هم جریان را برایش گفتم که ایشان هم منقلب شد.
من این خاطره را چون از واسطه شنیده بودم برای کس دیگری نگفتم تا اینکه شب عید 89به قم برای دیدار فرزند مرحوم فاضل لنکرانی رفتم و از ایشان سراغ آقای احمدی را گرفتم که فرمودند ایشان پدر شهید واز اوتاد و یکی از خادمان بازنشسته ی حرم حضرت معصومه(س) هستند. نشانی ایشان را در حرم از یکی از خادمان قدیمی گرفتم و به منزل ایشان رفتم که تازه همان روز از بیمارستان مرخص شده بود. پس از احواپرسی معمول از ایشان تقاضا کردم آن خاطره را از زبان خودشان برایم بگوید که با اصرار فراوان من ایشان راضی شد و این گونه گفت:
اول شب بود واز یکی از اعتکاف هایم به خانه برگشتم . بسیارخسته بودم و برای همین به خانواده گفتم چراغ ها را خاموش کنید تا بخوابم. آنها هم چراغ ها را خاموش کردند. هنوز چشمم گرم خواب نشده بود که احساس کردم همه ی چراغ ها روشن است نشستم دیدم که یک خانمی با وقار ونورانیت خاصی در اتاق است و با حالتی حزن انگیز می فرماید: علی ام تنهاست، علی ام مظلوم است. یک لحظه با خود فکرکردم که شاید منظورش حضرت علی است که ایشان این بار فرمودند: فرزندم علی تنهاست و مظلوم است. یک لحظه حس کردم که ایشان حضرت فاطمه(س) است و برای مظلومیت مقام معظم رهبری ناراحتی می کند که در همین حین درسمت دیگر جوانی ملبس به لباس سفید نورانی دیدم که با تحکم فرمودند: من نایب خود را تنها نمی گذارم و از ایشان حمایت می کنم و بعد رو به من کرده و فرمودند: به نزد آیت الله فاضل لنکرانی بروید و بگویید از نایبم حمایت کند. من گفتم: آقای لنکرانی بیمار و زمین گیر شده است. ایشان فرمودند: به آقای لنکرانی بگو ده سال دیگر باید خدمت بکند و بعد بمیرد. من نا گاه به خود آمدم و ایشان رفتند.
چهره ی آن مرد که گویا امام زمان (عج) بود برایم خیلی آشنا بود. یادم آمد که با همسرم که مادر شهید است به سفر حج رفته بودم و ایشان سکته ی مغزی کرده بود و بدنش به خاط سکته مغزی قبلی ضعیف و معلول بود و من اورا همراهی می کردم. در سعی صفا و مروه ناگهان از حال رفت و چشمانش سفید شد و علایم حیاتیش از کار افتاد. من در همان حال روبه کعبه کردم و با حال زار گفتم خدایا نگذار در این کشورغریب آواره شوم و حتی نتوانم جنازه اش را به قم ببرم که اینجا حتی کسی نیست که در حمل او کمکم کند. درحین همین راز و نیاز بودم که دیدم جوانی کنارم ایستاده و علت را از من پرسید من هم با همان حال برایش گفتم. او به خانمم خطاب کرد: خانم بلندشو، شما حالت خوب است. همسرم بلند شد و خودش بدون کمک من به حرکت افتاد که جالب است برای سایر اعمال من دنبال ایشان می دویدم. ناگهان برگشتم دیدم این جوان نیست. بله ایشان همان جوان بودند که در مکه همسرم را به من بازگردند و در این خواب هم این دستور را دادند.
من هم به بیت آقای لنکرانی رفتم و وخوابم را گفتم. ایشان به شدت منقلب شد و فرمود این یک مکاشفه بوده و بلافاصله آن نامه ی معروف را در حمایت از مقام معظم رهبری نوشتند. گویا درآن زمان فتنه گران با نفوذ در بیت علما به آنان و از جمله خود آقای لنکرانی، این گونه القا کرده بودند که کار نظام تمام است و دیگرعلما نباید اقدامی بکنند تا مسیر طی شود. که ایشان پس از شنیدن این مکاشفه به حمایت صددرصد از آقا پرداختند.
راستش من پس از شنیدن این خاطره از زبان آقای رحیمیان بسیار منقلب شدم. هرچند که مدت هاست اردات خاصی به مقام عظمای ولایت پیدا کرده ام، اما هرروز در گوشه ای از زبان افراد موثق و مومن حرف هایی می شنوم که روز به روز به ارادتم نسبت به ایشان افزوده شده و در حسرت دیدارشان می سوزم. ای کاش خدا توفیقم دهد که بتوانم سربازی مخلص در التزام رکاب امام زمان و نایب برحقش باشم و چرب و شیرین دنیا و شهوات دنیوی مرا از این مسیر باز ندارد. انشاالله

کتاب مدیریت بر قلب ها

به نام خدا،اللهم عجل لولیک الفرج،سلام
کتاب مدیریت بر قلب ها
کتاب فوق نوشته ی کن بلاچارد، ترجمه ی دکتر عبدالرضا رضایی نژاد، چاپ ششم، بهار1386، نشرفرا، قطع رقعی، در164صفحه
خلاصه ی کتاب:
در این کتاب آمده است؛ مدیری که تنها به سود می اندیشد مانند تنیس بازی است که به جای توپ، چشم بر تابلوی امتیازات دوخته است.
سازمان های پیروز؛ امروز بر سه ستون استوارند – درست همانند کرسی های سه پایه- این سه ستون؛ مشتریان شیفته، کارکنان شیدا و توانمندی مالی است. هر سه تا پایه باید استوار باشند تا سه پایه برپا بماند. اگر تنها به یک پایه توجه کنید، سه پایه خواهد افتاد. حتی اگر مواظب دو تا از پایه ها باشید و سومی را فراموش کنید، بازهم سه پایه به زمین می غلتد. اگر تنها به پیروزی مالی بچسبیم و از کارکنان و مشتریان غافل بمانیم، پیروزی مالی نیز به زودی نابود خواهد شد.
مشتری شیفته کیست؟
آنان کسانی هستند که از فرط خوشحالی از رفتار و خدمات شما می خواهند زبان به لاف زنی گشوده و به شما ببالند. در اصل آنان بخشی از نیروی فروش و بازاریابی شما می شوند.
رقابت بسیار سنگین است. اگر از مشتریان خود تیمارداری نکنید، دیگرانی هستند که چنین کنند. حقیقت را بپذیریم. ممکن است که برای شما بار دیگری وجود نداشته باشد! بیزار کردن مشتری می تواند کوس بدبختی شمارا بر سر همه ی بازارها به صدا درآورد و هرگونه سخت کوشی نیروی فروش و تبلیغات هوشمندانه را بی اثر سازد. با آموزش دادن به نیروهای فروش و واحد خدمات وهمه ی کسانی که با مردم تماس مستقیم دارند، مشتریان شیفته بپرورید و بدین گونه خود را از رقیبان ممتاز نمایید. چند گام بیشتر برداشتن برای کسانی که پولهای خود را به شما ارزانی می دارند، ارزش دارد.
برای تربیت کارمندانی شیدا، مدیران باید با ظرافت و دقت نظر خاصی تمام توان خویش را در راه اعتلای خود و کارکنان تحت امر خود به کار برند . همینک تعدادی از این امور را از نظر پروفسور بلاچارد می نویسم:
1- کلید پرورش انسانها در واداشتن آنها به کارهای درست است.
2- آنان که در خود احساس خوبی دارند نتیجه های خوبی هم به بار می آورند.
3- در ستایش انسانها آنقدر منتظرنماید که کار را صد درصد درست انجام دهند.
4- مدیربا یک نظام کارآمد بازبینی عملکردها، باید پیوسته بازخورد مناسب به دست اندرکاران بدهد.
5- همواره می توان درباره ی خود دو احساس را برگزید؛ خوشبختی و شوربختی. چراباید کسی دومی را برگزیند؟
6- نیازی نیست که مدیرخود را تنها فرد باهوش گروه بداند. قبول آسیب پذیر بودن به مدیر فرصت می دهد از دیگران یاری بجوید.
7- روزانه بخشی از وقتتان را در راهی صرف کنید که احساس مهم بودن در کارتان را برانگیزد.
8- همواره به یاد داشته باشید؛ نه پیروزی پایدار است و نه شکست مرگ آور.
9- آن گاه که از یادگیری بازمانید، به رشد خود پایان داده اید.
10- دربرابر هرچیزی بایستید، آن هم پایداری می کند.
11- برای سخت کوشی هوشمندانه تر، کار کنید.
12- شکیبایی در تصمیم گیری به ما کمک می کند که درست را از نادرست تشخیص دهیم. این کار ممکن است درکوتاه مدت هزینه داشته باشد، ولی در درازمدت بازده دارد.
13- در روند مدیریت انسانها، رهاکردن بسی آسانتر از سخت گرفتن است.
14- چیزی که ارزش انجام شدن دارد، لازم نیست در همان گام نخست یکباره کامل گردد.
15- بدانیم برای هرشخصی چه انگیزه ای -پاداش یا تقدیر- کارآیی دارد؟
16- درحوزه ی کسب و کار، شناساندن هدف های کارکرد، درست ترین راه است. پس از روشن ساختن هدف، مدیرباید پاسخ راههای درست را به کارکنان بیاموزد.
17- رهبران شایسته متعهد می شوند که به کارکنان در راه پیروزی کمک کنند. هنگامی که یکی شکست خورد، آنها مسئولیت کار را به عهده می گیرند.
18- کارکنان را مسئول انجام کارهای باکیفیت کنید و ضمن پشتیبانی، پاسخگوی نیازهایشان باشید.
19- مدیر بهتر است مورد احترام باشد تا همه پسند.
20- کارکنان را دست بالا بگیرید تا آنان هم خود را شایسته تر بدانند. چنان وانمود نکنید که خود کاملترین هستید. فروتنان خود کم بین نیستند، تنها کم به خود می اندیشند.
21- هرگز از پای ننشینید.
22- گفتن « سعی می کنم» راهی برای فرار از انجام کار است.
23- اگرخواهان کارکرد شایسته هستید، باید نشان دهید که کارخوب را تشخیص می دهید و برداشت نیکوی خودرا با دیگران در میان بگذارید.
24- نمی توان خلاف وجدان کاری کارکرد و احساس بدی نداشت.
25- اگر درنقش رهبر بتوانید « همواره به حق بودن » را کنار بگذارید و پوزش خواهی از خطاها را بیاموزید، سازمانتان محیطی بس بهتر برای کار خواهد شد.
26- مردم در همه چیز به ویژه کسب و کار، خواهان رهبرانی هستند که ایمان و پایداری آنان روزی در پی روزدیگر، برایشان کارساز باشد.
27- کار را جدی بگیرید ولی با خود نرم باشید. آموزش کار شادی بخش با لبخند.
28- برای اینکه اسیر روزمرگی نشویم، باید به خود درونی هم ارج بگذاریم.
29- بزرگ بیندیشید! بزرگ عمل کنید! بزرگ باشید!
30- راهی بروید که کارکنان باور کنند آنان را برنده یا دارای توان برنده شدن می دانید و از سوی شما خطری برای آنان نیست.
31- کارکرد خوب، پیامد هدف گذاری خوب است.
32- بهترین الگوی رهبری؛ آن الگویی است که به نیازهای پرورش و رشد هریک از کارکنان پاسخ مثبت دهد.
33- هر فرد ممکن است در یک زمان به الگوی رهبری متفاوتی نیازمند باشد.
34- اهمیت گوش دادن را بیازمایید.
35- انسان بدون بینش، نابود شدنی است. رهبران امروز باید از بینشی استوار و باورهای مثبت در پشتیبانی از آن برخوردار باشند.
36- اگر در جستجوی کمال نباشید به برتری نمی رسید.
37- بدون آگاهی (اطلاعات) نمی توان مسئولانه عمل کرد.
38- کارکنان را سرخود رها نکنید و سپس به تنبیه آنان دربرابر اشتباه کاری بپردازید.
39- باید راه را نشان داد و پیگیر هدف شد.
40- همه ی رهبران بسیار کارآمد آموخته اند که به قدرت زمان حال توجه نمایند. تنها برنامه ریزی برای آینده کافی نیست.
41- مدیران امروز باید به جای اجرای نقش داور، منتقد و ارزیاب، به رهبران شادی آفرین، پشتیبان و تشویق کننده تبدیل شوند.
42- از انسان ها چیزی به دست می آورید که از آنها انتظار دارید.
43- سکوت و آرامش هیچگاه بی حاصل و نادرست نیست. نادرست آن است که از سکوت بگریزیم.
44- شرکت های دوراندیش رخدادهای اشتباه راهمچون فرصتی برای آموختن غنیمت میشمارند.
45- کارچیزی است که باید انجام دهیم. بازی چیزی است که خود برمی گزینیم. شایسته ترین کار آن است که با بازی تفاوت نداشته باشد.
46- به کارکنان خود بیاموزید تا اندیشه را به کارگیرند و به شایستگی کار کنند.
47- برآموزندگان هرگز تنبیه روا مدارید.
48- انسان ها خود خوبند، رفتارشان است که گاهی دردسرآفرین است.
49- استواری، تکرار پیوسته یک راه نیست، بلکه تکراریک روش درموقعیت های همگون است.
50- برای رقابتی ماندن، باید همزمان با اداره کردن امروز، برای فردا نقشه کشید.
51- امروز تنها تامین شغلی، تعهد به پرورش و بهسازی پیوسته ی خویش است. همواره به پیش.
52- ارزش ها زمانی به واقعیت در می آید که شما در حرکت و رفتار خود آن را نشان دهید و پافشاری کنید که دیگران هم چنان کنند.
53- می توان کارکنان را هرچه بخواهی نوازش کرد و شادباش گفت ولی تا زمانی که نیازهای مالی آنان را برآورده نسازیم، ستایش ها کارآیی ندارد.
54- آنان که از اعتبار درونی برخوردارند، با وجدان آسوده با دیگران روبرو می شوند و کاری می کنند که انسانها بتوانند بهترین بازده را داشته باشند.
55- سعی کنید امتیازها را با دیگران قسمت کنید.
56- مثبت اندیشان نتیجه ی مثبت می گیرند چون از دشواریها نمی هراسند.
57- ایجاد تعادل در زندگی لازم است. بایستی بخشی از درآمدها را فدای سلامتی کرد.
58- من دوست دارم تحت رهبری خدمتگزاری طبیعی و توانمند قرار گیرم نه رهبران طبیعی.
59- سعی کنید کارمندانی مساله جو بسازید که مانند شاهین برسر مشکلات فرود آیند و آن را حل کنند، نه کارمندان اردک صفت که هنگام بروز مشکل فقط سر و صدا می کنند.
60- مسئولیت کارآمد ساختن ارتباط ها را بپذیرید با برجسته کردن نکات مثبت طرف مقابل.
61- دیگر هیچ کس نمی تواند همه چیزدان باشد.
62- رهبری ؛ فرمان برمردم نیست، کاربامردم است.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

کتاب دا

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
کتاب دا
کتاب فوق خاطرات خانم سیده زهراحسینی به اهتمام خانم سیده اعظم حسینی،از دفترادبیات و هنر مقاومت، انتشارات سوره مهر،چاپ هشتاد وسوم، 1388 ،قطع وزیری، در812صفحه
این کتاب را پس از مطالعه ی یک نقد در روزنامه خریدم و مطالعه کردم. شاید بگویم اولین بار بود که تبلیغ یک کالا با واقعیتش منطبق بود. هرجا که درباره ی دا نوشته بودند و من خواندم، همه اش تعریف و تمجید بود و واقعا شایسته ی این تمجید ها بود. این کتاب خاطرات خانم حسینی است که همراه خانواده ازعراق به جرم ایرانی بودن رانده می شود و پس از فراز و نشیب ها، آنجا که زندگیشان به کمی آسایش می رسد، جنگ تحمیلی آغاز می شود و پدر و برادر و بسیاری از دوستان و آشنایانش شهید می شوند و خودش جانباز و آواره ی شهرها و اردوگاه های دیگر.
شاید این اتفاقات را کم و بیش خوانده یا شنیده باشیم و دفاع مقدس ما پراست از این خاطرات و روایات تلخ اما وارد شدن این همه مصیبت به دختری نوجوان و مهمتر از آنها صبرو مقاومت زینب گونه ی او در برابر این مشکلات حائز اهمیت است. قبل از مطالعه ی این کتاب کمی درباره جنگزده ها و آنانی که پس از حمله ی صدامیان شهر و کاشانه ی خود را رها کرده و به شهرهای امن تر کوچ کرده بودند، بی انصافی می کردم و مهاجرت آنان را شایسته ی یک مسلمان ایرانی نمی دانستم ولی پس از خواندن این خاطرات با همه ی ریزه کاریها در وصف مناظر هولناک آن حمله ی نابرابر، با تمام وجود از آن اندیشه ی قبلی خود شرمسار شدم و توانستم به صورت مجازی با غرق شدن در صفحات کتاب اندکی ازرنج این مردم را درک کنم. این خاطرات روایت یک شیرزن یا به عبارت بهتر زینب زمانه است که تمام هست و نیست خود را در راه وطن و اعتقادش گذاشت. این کتاب چون از دل برآمده بر دل نیز می نشیند و خواننده را با خود به اوج تاریخ هشت سال دفاع مقدس، یعنی آغاز جنگ تحمیلی می برد.
هفته ی پیش مقام عظمای ولایت در جلسه ای از نویسنده و راوی آن قدردانی کرد که حائز اهمیت است. در نمایشگاه بین المللی کتاب هم وقتی به ایشان گفتند کتاب دا به چاپ یکصد و چندم رسیده است، ایشان فرمودند: تعداد چاپ مهم نیست، مهم تعداد نسخ آن است که باید میلیونی باشد. من با خود گفتم مقام معظم رهبری هر گاه در مساله ای باریک می شوند و مرتب آدرس می دهند حتما می خواهند ما خود به آن نتیجه ی مورد نظرایشان برسیم. پس در خواندن کتاب عزمم را جزم کردم و امروز مطالعه اش تمام شد. با خود کمی کل داستان را مرور کردم و نتیجه ای که از آن می شد گرفت را چند بار حلاجی کردم. از مطالعه ی این کتاب خواننده به عمق ایثار و از خودگذشتگی انسانهایی پی می برد که در طبقات اجتماعی امروز جایگاه برجسته ی عرفی ندارند ولی در موقع سختی ها رشادت ها کرده و با صبری زینب گونه برمشکلات فایق آمده و حماسه ها می سازند.
با خود اندیشیدم چه مساله ی عظیمی ممکن است در راه باشد که مقام معظم رهبری روحی فداه این گونه ما را به تفکر و خودسازی و ایثاررهنمون می سازد؛ دوچیز به ذهنم خطور کرد؛ یکی جنگ احتمالی با آمریکا و متحدانش و دیگری هدفمند کردن یارانه ها. در اولی که تکلیف روشن است و احتیاج به توضیح زیادی نیست. چون در صورت وقوع جنگ با توجه به تجربه هشت سال دفاع مقدس باید خود را برای یک جنگ نابرابر دیگر آماده کنیم. اگر منظور طرح هدفمند کردن یارانه ها باشد، با توجه به فشار ناگهانی که در سال اول اجرای طرح به عامه ی مردم وارد می شود اثرات اقتصادی و اجتماعی آن کمتر از یک جنگ واقعی نخواهد بود، لذا رهبر فرزانه ی انقلاب با هدایت ما به سمت مطالعه ی یک کتاب می خواهد ما را برای ایثاری مضاعف آماده کند تا از این نبرد سرنوشت ساز اقتصادی -هدفمند کردن یارانه ها- پیروزو سربلند بیرون آییم و بدانیم که با توجه به تبعات این کار، اگر به مانند روزهای دفاع مقدس اندکی از حقوق مسلم خود بگذریم و مسئولان و دولت را یاری کنیم می توانیم با اقتدار اقتصادی به آقایی جهان دست یابیم و اگر با شیطنت ها ی بیگانگان و مزدوران آنان به نیمه ی خالی لیوان بنگریم و به نق زدن و کارشکنی و خیانت بپردازیم، نیست و نابود خواهیم شد و یا در مذلت زندگی خواهیم کرد.
البته این نتیجه گیری نظرات شخصی بنده است و ممکن است کاملا هم اشتباه باشد ولی به همه ی دوستان مطالعه ی این کتاب را توصیه می کنم ودر صورت امکان ازهدیه دادن و امانت دادن این کتاب به سایرین دریغ نفرمایید.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۷, جمعه

کتاب بابانظر

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام
کتاب بابانظر
کتاب فوق خاطرات شفاهی سردار شهید محمد حسن نظرنژاد با مصاحبه ی سیدحسین بیضایی و تدوین مصطفی رحیمی از دفترادبیات و هنر مقاومت، انتشارات سوره مهر،چاپ یازدهم، 1388 ،قطع رقعی، در439صفحه
این کتاب در هجده فصل خاطرات سردار شهید نظرنژاد معروف به بابانظر از خطه ی دلاور پرور خراسان است که خواندنش انسان را با کسی آشنا می کند که با آن که پنجاه سال بیشتر از خدا عمردنیوی نگرفت لکن به اندازه قرنها به این مرزو بوم خدمت کرد و حیاتی جاودانه نزد خدای خویش یافت. در تاریخ جنگ ازبزرگان جبهه و جنگ زیاد شنیده ایم، اما بسیار کسانی هستند که علی رغم دلاوری ها و از خودگذشتگی هایشان نامی از آنها باقی نیست و یا مردم کمتر آنها را می شناسند و از دلاورمردیهایشان کمترآگاهند. من تا قبل از مطالعه ی این کتاب هیچ اطلاعی از بابانظر و بانظرها نداشتم اما با مطالعه ی آن، مشتاق شدم که هرچه بیشتر خاطرات به جامانده از دفاع مقدس را بخوانم تا حداقل نام این دلاوران ایران زمین را بدانم. شاید این کمترین کاری باشد که از عهده ی من برآید و در قدم بعدی بتوانم در راهی که آنان با افتخار در آن قدم گذاشته اند و برایمان هموار کرده اند گام بردارم.
این کتاب بیشتر در خصوص صحنه های عملیاتی است که شهید بابانظر در آن حضور داشته است و برای آنان که به دنبال شناخت تاریخ ایران و اسطوره هایش هستند جذابیت های خاص خود دارد. مطالعه ی این کتاب را به هر ایرانی وطن پرست توصیه می کنم. همراه این کتاب یک لوح فشرده هست که درددل های کوتاه استاد پرویزپرستویی پس از مطالعه ی این کتاب آمده است که دیدن و شنیدن آن خالی از لطف نیست.