۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

دخترم، قدر خود رابشناس

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

در هنگام وب گردی، شعری از آقای مهدی سهیلی از زبان پدری به دخترش نظرم را به خود جلب کرد؛ این شعر را می توانید به دختران نوجوان خانواده ها هدیه دهید تا اندکی در ارزش واقعی خود تفکر کنند:

دخترم با تو سخن می گویم
گوش کن با تو سخن می گویم
زندگی در نگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر
شاخه پر گل این گلزاری
من در اندام تو یک خرمن گل می بینم
گل گیسو ، گل لبها ، گل لبخند شباب
من ز جشمان تو گلهای فراوان دیدم
گل عفت ، گل صد رنگ امید
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید
می خرامی و تورا می نگرم
چشم تو آینه روشن دنیای من است
تو همان خرد نهالی که چنین بالیدی
راست چون شاخه سرسبز برومند شدی
هم چو پر غنچه درختی همه لبخند شدی
دیده بگشای و در اندیشه گل چینان باش
همه گل چین گل امروزند
همه هستی سوزند
کس به فردای گل باغ نمی اندیشد
آنکه گرد گلها به هوس می چرخد
بلبل عاشق نیست
بلکه گلچین سیه کرداریست
که سراسیمه دود در پی گلهای لطیف
تا یکی لحظه به چنگ آرد و ریزد بر خاک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابی
به ره باد مرو
غافل از باغ مشو
ای گل صد پر من
با تو در پرده سخن می گویم
گل چو پژمرده شود جای ندارد در باغ
گل پژمرده نخندد برشاخ
کس نگیرد ز گل مرده سراغ ...!
دخترم با تو سخن می گویم
عشق دیدارتو بر گردن من زنجیریست
و تو چون قطعه الماس درشتی کمیاب
گردن آویز بر این زنجیری
تا نگهبان تو باشم ز حرامی در شب
بر خود از رنج بپیچم همه روز
دیده از خواب بپوشم همه شام
دخترم گوهر من
تو که تک گوهر دنیای منی
دل به لبخند حرامی مسپار
دزد را دوست مخوان
چشم امید به ابلیس مدار
دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند
همه گوهر شکنند
دیو کی ارزش گوهر داند
ز خردمند نبود
آنکه اهریمن را
از سر جهل سلیمان خواند
دخترم ای همه ی هستی من
تو چراغی تو چراغ همه شبهای منی
به ره باد مرو
تو گلی ، دسته گلی ، صد رنگی
پیش گلچین منشین
تو گلی گوهر تابنده ی بی مانندی
خویش را خوار مبین
ای سرا پا الماس
از حرامی بهراس
قیمت خود مشکن
قدر خود را بشناس

قدر خود را بشناس...

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

حکایت اندرتعدد زوجات

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

پس از چند روز غیبت با حکایتی از گلستان بعدی خودم در خصوص یکی از دلایل حکم شرعی تعدد زوجات خدمت رسیدم. البته نوشتن این حکایت دلیلی بر انجام این کار توسط من نیست. چون این کار در شرایط امروز جامعه ی ایرانی دل شیر می خواهد که من ندارم. قضاوت در خصوص رد یا قبول دلیل این حکایت با شماست:

حکایت اندر تعدد زوجات

چندی در بحث تعدد زوجات متحیر بودم و آن را با جامعیت شریعت اسلام در تضاد دیدم و با مبحث عدالت شیعی در تزاحم. خواندن آیه ی سوم سوره شریف نساء که در آن به صراحت رجال را به اختیار مُثنی و ثُلاث و رُباع نسوان فراخوانده بر تعجبم افزود. روزی شرف حضور در خدمت یکی از اکابر علوم منقول و معقول را یافتم. فرصت غنیمت دانسته و با عجز تمام علت این حکم شارع خواستار شدم.

ایشان بفرمود: شارع مقدس در هر حکمی عللی نهفته که بعض آن همینک مکشوف گشته و بعض دیگر در زمان آتی و بعضا در روز آخر. بر حکم تعدد زوجات هم دلایل بسیار و هرروز که می گذرد حجتی دیگر برآن مزید شود.

غالب نساء امروز چون یگانه اند، انواع قر و قمبیز بر سر شوی خود آورند و بجای متابعت و اطاعت از شوهر، به حکومت بر وی مشغولند و هرروز که بگذرد بر جمعیت رجال زن ذلیل افزوده شود و جامعه در خُسران. در ایام ماضی، شوهر، ربّ ثانیِّ نساء بود لیکن حال، به عبدی بی مقدار تبدیل گشته و حاکمان نیز در مسیر جمهوریت، هرروز قدرتی بیشتر به این جماعتِ بی ظرفیت داده و رجال را از حَیِّزِ مردانگی ساقط کرده اند. گر مردی شهامت یابد یکی از حقوق شرعیِ خویش مطالبه کند، به جبر قانون چنان یخه اش چسبند که درس عبرت سایرین گردد. نساءِ امروز چون یگانه اند و در کَنَف قانون، چنان عرصه بر شویشان تنگ کنند که کل یوم به اجرای اوامر نساء گذرانند و باقی به جواب بازجویی هایشان.

نکته همین است؛ در گذشته که مردان مرد بودند و هریک چند همسر اختیار می کردند به جای آنکه هرروز در جایگاه متهمی لایقِ شماتت به پاسخ مشغول باشند، در جایگاه قاضیُ القُضاتی مقتدر به قضاوت بین زنانشان مشغول بودند. این جماعت برای آنکه رضایتِ مردشان را کسب کنند با یکدیگر رقابت کرده و حیاتی رؤیایی برای شویشان می ساختند. از بیم آنکه مبادا مزید بر سه هووی دائم، چند صیغه ایِ بی ادعا افزون گردد، درکسب رضایت شوهر سنگِ تمام می گذاشتند. اینجا بود که مردان می توانستند با فراغ بال به تعالی دست یابند و به جامعه خدمت کنند. نساء هم قدر خود شناسند و هم حد تعارضشان؛ که همان کل کل کردن با همجنس خودشان است و بس. درجای خود نیز به پرورش فرزندانِ نیک مشغول گردند.

امروز اگر کسی خواست به تمام، خدمت خلق کند باید قید تزویج زند تا تواند خود را وقف کند. لیکن در گذشته اکابر حتی اگر خود یک زوجه داشتند، زوجه ی شان در سایه ی جامعه ی چند همسری مطیع بود و قانع و در رضایت همسر به کمال کوشا.

این است یکی از دهها دلیل حکم مترقی تعدد زوجات .