۱۳۸۹ اسفند ۲۰, جمعه

دردنامه

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

چند سالیست –حدودا سیزده سال- که دچار بیماریم و با دردی همراه که هنوز بهبود نیافته ام و دردم فراز و فرود بسیار دارد. مدتی سرپایم و مدتی زمین گیر. القصه این درد مرا رها نمی کند و به گونه ای شده که دیگر به آن عادت کرده ام و اگر یک روز درد سراغم را نگیرد، من سراغش را می گیرم. اطرافیانم نیز به آن عادت کرده اند و همیشه مرا در این حال دیده اند و همگی لطف دارند و تحملم می کنند وهر یک تجویزی برایم، اما هنوز به خواست خدا شفا نیافته ام. ناشکر نیستم. بی شک آن هم حکمتی دارد که خدا می داند و بس. شاید اگر این درد دایم را نداشتم، من هم مثل بعضی افراد دچار فراموشی شده بودم و به جای خدا، خدایان می ساختم. اینک من باب تنوع -که یک مناجات هم از خود به یادگار بگذارم- این چند خط را برایتان نوشتم. امید است مقبول افتد. انشاالله ... .

الهی! دردمندم و درمان ندارم.

الهی! درد دارم و جز تو توقع درمان ندارم.

الهی! با هردردی خدایا گویم و با هر آرامشی شکرخدا.

الهی! هر حرکتم با دردی همراه است و با هردرد خدارا صدازنم.

الهی! با این همه ذکر دمادم چگونه دردم را رها کنم که مبادا از یادت غافل شوم.

الهی! همه راه رفتم و جز تو درمانگر نیافتم.

الهی! با درد مأنوسم و بی درد مأیوس.

الهی! آن روز که درد سراغم نگیرد، در پی علت آنم که نکند خدا، خدا خداگفتنم را نخواهد.

الهی! اگر درد کفاره گناهان مومن است، وای برمن که یا مومن نیستم یا این قدر گناهکارم که بی حساب نمی شوم.

الهی! شرمنده ام از آن همه گناه، که به کفاره اش این همه درد برمن ارزانی کردی تا شاید پاک به محضرت آیم.

الهی! سالها درد چنانم کرده که یک روز بی درد نتوانم.

الهی! دردم تویی ، درمان هم. پس دردم افزون فرما که یادت فزون گردد.

آمین یا رب العالمین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر