۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

اندرلطایف روزگار

به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام

امروز به ضرورتی در منزل ماندم و پس از مطالعه روزنامه ها و سایت های خبری و بررسی ایمیل هایم به سراغ کتاب های الکترونیکی که در رایانه ام بود رفتم. صدها کتاب را دریک لوح فشرده به قیمت پنج هزارتومان خریده بودم ولی چون به خواندن کتاب به روش سنتی علاقه مندم کمتر به سراغ آنها می روم، از سر بیکاری یکی از آنها را به تصادف باز کردم، اندر لطایف روزگار در 156 صفحه به صورت فایل pdfکه کیفیت پایینی هم داشت، مولفش مشخص نبود اما از سایت www.parstech.org دانلود شده بود .

شروع به خواندن کردم به سبک کشکول بود و از هر دری در آن سخن رفته بود و از حکایات و اشعار قدما و معاصر آورده بود در کل خوب بود ولی به وزینی کشکول شیخ بهایی و طبرسی و امثال آنها نبود. اما از خواندنش احساس لذت کردم و برای آنکه شمارا هم در آن سهیم کنم چند مورد از آن را برایتان می آورم:

شعر «زیر بارزور نباید رفت» از مرحوم محمد تقی بهار

دو رو به زیر نیش مار خفتن

به پشته روی شاخ مور رفتن

تن روغن زده با زحمت و زور

میان لانه ی زنبور رفتن

به کوه بی ستون بی رهنمایی

شبانه با دو چشم کور رفتن

میان لرز و تب با جسم پر زخم

زمستان زیرآب شور رفتن

برهنه زخم های سخت خوردن

پیاده راه های دور رفتن

به پیش من هزاران بار خوشتر

که یک جو زیر بار زور رفتن

شاید عبارت یا کنایه ی «علی می ماند و حوضش» را بارها شنیده بودم ولی نمی دانستم که اصل داستان از کجا بوده و این عبارت از کجا گرفته شده تا این که حکایت « علی می ماند و حوضش» را از امثال و حکم اینجا دیدم که برایتان می آورم:

عالمی بر منبر مجلس می گفت و برای استحقاق آب کوثر که ساقی آن علی-علیه السلام- است شرایطی صعب و دراز می شمرد.

چون سخن در این معنا به پایان برد، لری از مستمعین برخاست و گفت: ای شیخ! اگر اینها که گویی راست است پس علی می ماند و حوضش.

در خصوص «قناعت» از ابن یمین آورده است:

دو قرص نان گر از گندم است یا از جو

دو تا جامه گر از کهنه است یا ازنو

چهارگوشه ی دیوار خود به خاطر جمع

که کس نگوید از اینجا خیز و آنجا رو

هزار بار نکوتر به نزد ابن یمین

ز فر مملکت کیقباد و کیخسرو

و بازهم از ابن یمین در خصوص «مرد آزاده» دو بیتی آورده است که قضاوتش را بر عهده ی خواننده ی عزیز می گذارم:

مرد آزاده نباید که کند میل دو چیز

تا همه عمر وجودش به سلامت باشد

زن نخواهد که اگر دختر قیصر باشد

وام نستاند اگر وعده قیامت باشد

از دیوان مرحوم دهخدا در خصوص «نصف دین» که همان ازدواج است شعری لطیف آورده که خواندنش خالی از لطف نیست:

گفتِ پیغمبر است و گفتی راست

که نیازد کسش فرود و نه کاست

«در زمان هر آنکه جفت گزید

نصف دینش زکید دیو رهید»

شیخ طه که مرد رندی بود

از پس این حدیث می افزود

«تا رسانی به جفت جامه و نان

رود این دین نیمه هم زمیان»

البته لازم به ذکر است که در این کتاب اشعار و حکایات دیگری هم هست که ارزش باز خواندن را دارد. امید است دوستان با افزایش مطالعه بتوانند گاهی به سراغ کتاب های این چنینی بروند و از حال و هوای خشک روزانه خارج شوند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر