۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

ارتقاء کارکنان

به نام خدا
سلام دوستان؛ متاسفانه در سیستم اداری ایرانی در اکثر مواقع ما کارمندانی را می بینیم که در عین داشتن صلاحیت و کارآیی بسیار همیشه در رده کارمندی باقیند و یا خیلی دیر ارتقا یافته و پیشرفت می کنند و در آن سو کارمندانی را می بینیم که پله های نردبان ترقی را چند پله درمیان می پیمایند. وقتی آنها را باهم مقایسه می کنیم می بینیم که او که هنوز کارمند است از همه جهات دارای شایستگی های بالاتری است لیکن همان جا در جا زده و مانده و محکوم است که کار کند و کار و کار و کار و آن دیگری مستمر ارتقا یابد و به ریش سایرین بخندد.
در این مساله یک نکته نهفته است که ملاک پیشرفت در این سیستم کار و وجدان کاری نیست و روابط حرف اول را می زند و چه بسیار کارکنان شایسته ، دلسوز، متعهد، انقلابی، کاردان که هرکدام در گوشه ای از ادارات به کارهای سخت و لا ینقطع مشغولند و آخر هم در همان غربت بازنشست می شوند و یا به مرور زمان انگیزه خودرا از دست می دهند. و آنانی که حتی یک ارزن به هیچ ارزشی اعتقاد ندارند سوار بر سازمانند و بیت المال را به هدر می دهند و همیشه هم یک متر و نیم زبان دارند از نظام طلبکارند و با بی لیاقتی های خود نظام را زیر سوال می برند.
حال از دوستان تقاضا دارم با نظرات خود مرا راهنمایی کنند که ایراد کار از کجاست و راهکار ارائه دهند. دراین باب هم حکایت دیگری از گلستان بعدی خودم برایتان می آورم امیدوارم خوشتان بیاید:

حکایت دوبرادر
دوبرادر یکی خدمت تشکیلات کردی ودیگری به انواع حیل از زیر کار دررفتی. باری این خدمتگزار تا واپسین روز خدمتی به سعی و جهد فراوان همت گمارد و کار کردی و نان حلال به خانه بردی و عاقبت با مرتبت دون کارمندی بازنشست گردیدی. دیگربرادر که در تمام سنوات خدمتی از زیرکار دررفتی و به کمتر کاربسنده نمودی و در اوقات دیوانی مشغول به معامله انواع مرکب و حشم و ساخت انواع ابنیه در مسلک بساز بندازی و تجارت درهمه رقم ازدلار و کوپن وطلا و سهام بازاربورس و ... بودی، مدیری توانگر گردیدی و چندین سال پس از بازنشستگی در استمرار مدیریت نمودی.
برادرخادم به برادر توانگر گفت: تو چگونه این سروری یافتی و من با این همه صدق و تعهد و وجدان کاری بدان نرسیدم.
گفت: خردمندان گفته اند در مملکت پارسیان عملگان دو شقه اند. شقه ای خدمت همی کنند به تعهد اخلاقی و وجدان کاری و اعتقاد به خدا و ترس از عقوبت آخرت و عشق به نان حلال. شقه ای دیگرکارنکنند مگر زمانی که به چشم بزرگی آید و در حالش موثر اوفتد. شقه اول باید تا دنیا دنیاست کار کنند، وگرنه چرخ کاری تشکیلات نخواهد گردیدن و شقه دوم چون کار نمی کنند مستحقند به انواع مزایا و مواجب و پاداش های میلیونی و در آخر ارتقا و در صورتی که خود را دراین مهم شایسته نشان دادند صد البته مدیریت که تنها حضرت عزرائیل آنان را از این مناصب جدا خواهد فرمود .
این شقه دوم جهت ارتقا بایستی در طول روز زمانی که دیگرعملگان دیوانی در حال کاروافرند و رتق و فتق امور ارباب رجوع ، درحال انجام کارهای تجاری و شخصی خود باشند و زین عمل بنیه مالی خود مستحکم نمایند که خوب می دانند ثروت بهترازعلم است و یا درحین انجام کارهای سخیف برای اکابر تشکیلات ازقبیل ثبت نام فرزندان مدیران و معاونان در مکتب های غیرانتفاعی دارای امتحان، اخذ نمره برای مدیرزادگان و معاون زادگان تیزهوش از معلمان به انواع حیل، پاس نمودن چکهای آنان، خرید منزل به مانند بچه شاگردی کاردان، تعمیر مرکب اکابر از طریق نمایندگی یا غیر نمایندگی -البته ترجیحا صلواتی- و ... . و یا درحال تلیفون زدن به سایر همپالگی های خود در تشکیلاتند تا روزبه روز باندی منسجمتر بسازند و در اولین فرصت با ارتقای یکی از اینان سایر زیرکاردرروهای تشکیلات نیز به نان و آبی برسند.
برادر بینوا گفت: پس این اشعاری که سعدی – رضی الله عنه – در مذمت خدمت به اکابر تشکیلات و مدح خدمت صادقانه گفته است به چه کارآید:


به دست آهن تفته كردن خمير
به از دست بر سينه پيش امير

عمر گرانمايه در اين صرف شد
تا چه خورم صيف و چه پوشم شتا
اى شكم خيره به نانى بساز
تا نكنى پشت به خدمت دو تا

توانگر گفت : اگر شیخ اجل سعدی این سخنان نفرمودی، هر آینه کار ارباب رجوع لنگ بودی و همه عملگان مدیر شدندی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر