۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

مدیران نان به نرخ روزخور


به نام خدا
سلام دوستان، متاسفانه یکی از آفاتی که در جامعه ما وجود دارد و در سیستم مدیریت ایرانی به وضوح قابل مشاهده است؛ رنگ عوض کردن اشخاص و به ویژه بعضی از مدیران است که به قول معروف به راحتی خط عوض می کنند و جاده کج. به راحتی حرفهایی می زنند که اگر کمی به عقب برگردیم خواهیم دید که حرفهای گذشته آنان 180 درجه با حرف های امروزه آنان مغایر است و وقتی سوال می کنی سریعا این موارد را به رقیبان و دشمنانشان نسبت می دهند. نمی دانم این مساله به دلیل آلزایمر تاریخی ماست یا علتی دیگر دارد . خوشحال می شوم که در این خصوص از نظرات و راه حل های دوستان مطلع شوم. حال در این باره حکایتی طنز از گلستان بعدی خودم می آورم که البته کمی تا قسمتی شبیه به سبک گلستان سعدی است. امیدوارم که خوشتان بیاید. اللهم عجل لولیک الفرج

حکایت مدیر دوزیست
سالها پیش؛ مدیری را دیدم در حکومت طایفه دوم خردادی، از او چپی تر سراغ نداشتم. اصولگرایان از دستش به عذاب وآشکارا دمار از روزگارشان درآورده بود. رسما ریش سه تیغگان را عزیز داشته و محاسن داران را خوار. لختی دیگر در حکومت اصول گرایان اورا برهمان منصب دیدم اما درجامه ی بسیجیان، نرمه ای ریش گذاشته چفیه برگردن آویزان.
اورا گفتم دمی در آن روزگاز بدان مسلک گرد و خاک می کردی حال بدین. به نان و نمکی که باهم خورده ایم سوگندت دهم قضیه را بازگوی.
گفت : این از اصول مدیریت مترقی اقتضایی است به گونه ای که هر طایفه که بر سرکارآیند ما مدیران شاطر نیز برسیاق همانان رفتار خواهیم کردن البته به ظاهر و در باطن آن کنیم که تنها بر اموال و مناصبمان افزوده شود و به کار دیگر نپردازیم. که خردمندان گفته اند:
خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.

۱ نظر: