به نام خدا، اللهم عجل لولیک الفرج، سلام دوستان، بعد از نوشتن حکایت نصیحه المدیر بعضی از دوستان مرا مورد شماتت قرار دادند که چرا فقط نکات منفی حضور زنان در مشاغل خارج از خانه را بیان کردی لذا من هم خوابی که در این خصوص دیده بودم و حاوی نکات مثبت اشتغال زنان بود را در قالب حکایتی به رشته تحریر در آوردم. امیدوارم خوشتان بیاید و با نظرات خود مرا راهنمایی کنید:
حکایت خواب من
چندی پس از استماع نصایح آن مدیربانک در باب آفات حضور جماعت نسوان در تشکیلات تحت الامرش و شنیدن آن همه آلام ناعلاج وارده بر جماعت رجل مظلوم از جانب ایشان، هماره باخود غرولند همی کردم و از حضور این جماعت ظالم در اداره جات افسرده و مغموم بودم و دایم در تفکر انقلابی بهینه و مانا در اصلاح آن.
قدری از نماز خفتن گذشته، آشفته از تفکرات و تخیلات بدهیبت فوق الذکر با بغض و ناله ای فراوان به درگاه خداوندگار قادر متعال سر بر بالش دست دوز اهدایی ننه ام گذارده و به خوابی سخت فرو شدم. درخواب پیرمردی دیدم از اکابر که محاسنی بس سپید به درازای سه وجب و چهار انگشت داشت و ابروان پرپشت و گیسوانی پریشان و چهره ای برافروخته و نگاهی نافذ که نشان از علمی لدنی می داد و ارتباطی سخت محکم با خالق یکتا و بی نیاز از جماعت رجل و نسوان. آن پیر فرزانه با گامهای استوار به جانب من آمد و با آن چوبدستی سرگرایش مرا که در کنج حجره محقر خود سردر زانو نهاده بودم و آه می کشیدم را تکانی داد و فرمود:
ای پسر! این چه حال زاری است که برای خود ساخته ای و سر در جیب تفکر فروبرده ای و دست از عالم جاری و حیات روزمره بریده ای و اندیشه در اوهام و خیالات نابجا برده ای و معیشت بر خود و عیال مکدر کرده ای!
گفتم: خداوندگار عزوجل که مرا آفرید، افزون بر غم خود، غم اجتماع را نیز برمن ارزانی کرد و شنا در خلاف جریان رودخانه خروشان را در ذات من تعبیه نمود. هرچه می خواهم به جوانب و اکناف خویش بی توجه باشم، نخواهد شدن. دایم در مخیّله ام اندیشه اصلاح جامعه موج می زند و آرام و قرار ازمن ربوده.
فرمود: آیا واگویه های آن مدیر محزون این چنین دمار از روزگارت درآورده .
گفتم: آن اسباب فزونی غم و اندوهم دراین باب بود که خود در این وادی بسیار شنیده بودم اما نه به این فضاحت.
آن پیرفرزانه، آن بلند نظر مشکل گشای کمی تأمل فرموده و آن گاه با صوتی گرم و سمایی فرمود: آنچه اکابر فرموده اند که جماعت رجل از بهر کار بیرون بهینه اند و جماعت نسوان از بهر کار اندرون، سخنی است بس گرانقدر، لیک آن در شرایط مدینه فاضله ای است که انبیا و اولیا و اکابر و صاحبان رای بسیاری در این وادی ناکام مانده اند و آن مدینه هیچ گاه بنا نشد و من و تو نیز بدان نخواهیم رسید مگر در آخرالزمان.
خدواندگار علیم هیچ کاری را بی حکمت جاری و ساری نمی فرماید و هر عملی که در نفاذ است خود دلیلی دارد که خداوند کشف این دلایل را به بنده اش سپرده و خدواند را حاجت به بیان آن نیست. حال در باب ضرورت کار جماعت نسوان در جامعه چندین حجت برایت بیآورم تا بدانی که هیچ اراده ای از خداوند بی حکمت نیست و بامن عهد بندی که این قصه پر غصه از دل برون کنی و به مانند دیگران به معیشت عادی بازگردی و بدان که اگر خدا اراده می نمود چنان قوه جاذبه را بر زنان گران می نمود که نتوانند پای از پای تکان دهند و از خانه برون روند. پس گوش گیر:
نخست؛ چون کار اندرون بیت بسی طاقت فرسا و جان کاهست و سرو کله زدن با شوی بی معرفت و علی الخصوص فرزندان بی چشم و رو که در این دوره هرکدام یک زرع و نیم زبان دارند، کاریست بس صعب و ملال آور، زین سبب جهت استراحت و تغییر احوال درون، جماعت نسوان بایستی به بهانه کار در ادارات استخدام شوند. از طلوع آفتاب تا کمی بعد از صلاة ظهر از بیت خارج شوند و در محل کار استراحتی کنند و تجدید قوا. جدولی حل کنند و جریده ای بخوانند و با تلیفون با سایر دوستان شنیداری نو کنند و اگر مجال بود ، درمکانی از قبیل آبدارخانه و طبقه دوم و انباری و بایگانی یا نهایت در پشت میزخود کمی بخسبند تا بتوانند بقیت روز با فراغ بال به شوی و فرزندان برسند و کانون خانواده را گرم کنند که خستگی نسوان آفتی است برای خانواده.
دیّم؛ با عنایت به مواجب مفتی که اینان به چنگ می آورند و محدودیتی نیز از برای خرج آن ندارند با خریدهای مکرر و غیرضرور باعث رونق بازار بُنجُل می شوند و از کسادی بازار و به قولی دل آزار شدن آن ممانعت می نمایند و صد البته مقادیری بر تورم فزونی کنند که ناگزیر است رونق بازار از آن.
سیّم؛ با مشغول شدن هریک از این جماعت نسوان در شغلی، راه برای اشتغال یک جوان برومند بسته شده و به تبع آن از تشکیل یک خانواده ممانعت به عمل می آید. جوان چه دختر و چه پسر تا جفت اختیار نکرده اند، تنها یک مشکل تجرد دارند و تا ازدواج کنند، دچار صد مشکل دیگر می شوند. که اشتغال زنان خود حل این صد مشکل است.
رابع؛ مبحث اشتغال زایی و کارآفرینی است که جمیع سران دول متمدن دنیا، دایم در پی آنند و اگر این جماعت نسوان به سر کار نمی رفتند بسیار مشاغلی که یا به وجود نمی آمد یا از رونق می افتاد و چه بسیار آنان که در این طریق از إرتزاق می افتادند. لاجرم در این اشتغال نیم بند نسوان خود قوّه ی کارآفرینی بسیاری نهفته که از دید بسیاری از صاحبان رأی مخفی مانده و من در این باب به تفصیل سخن رانم:
آن زمان که این جماعت از بیت به محل کسب و کار روان شوند ناچارند به قبض مرکبی هموار و پا به صفر یا استعمال تاکسی تلیفونی که این فعل منجرشود به رونق بازار مرکب سازی وطنی و سکه شدن کسب تاکسی تلیفونی ها. از بابت سواری اینان که همیشه حادثه ای در راهشان به ناچار واقع شود از قبیل برخورد تیرچراغ برقی، درختی، جدولی، چهارچوب دری، دیواری، مرکب همسایه ای به مرکب ایشان، لاجرم عامل رونق بی شمار کسب صافکارو زیرو بندساز و لوازم یدکی و بیمه و ... اند.
اینان چون صبحگاهان با تعجیل به محل کار عزیمت کنند معمولا از دادن قوتی به عنوان صبحانه به شویشان معافند و باعث رونق کسب کله پزی و حلیمیند و به تبع آن رونق کار اطبای حاذق. بعد صلاة ظهر که اینان عازم بیتشانند معمولا پخت وپزی در کار نشاید، لذا بازار اغذیه یخی و کنسروجات و غذاخوری های متنوع گرم است. و زمانی نیز که اینان میل به طباخی دارند چون وقت ناکافیست، مجبورند به ابتیاع مواد غذایی آماده بازاری از قبیل انواع سبزی خورشتی پاک کرده و انواع مواد فریزری حاضری و اخیرا حتی سبزی خوردن پاک کرده، که منجر به کارآفرینی پرمنفعت در این صنعت شده.
بیچاره اطفال بی زبان این جماعت قصی القلب که نیمی از روز از محبت مادرانه محرومند به ید خاله های مُلّوّن مهدند یا به ید دایه های ثمین در بیت. کودکان و نوجوانان آنان نیز دایم به انواع دروس متفرق و فوق برنامه اند تا وقت فراغتشان پر شود و حس نکنند بی مادری را. این احوالات که سرانجام انواع اختلالات را همراه دارد باعث رونق بازار مشاورات خانواده و حقوقی اند. با عنایت به اشغال کامل تلیفون در مدت کار توسط این جماعت، چرخ صنعت مخابرات به خوبی می چرخد و روز به روز متمول تر خواهدشدن.
و ...
با استماع این أدلّه دیگر طاقت از کفم برفت و بر دامن آن پیر فرزانه آویختم و گفتم دیگر بس است که این حجج قاطعی که بیان فرمودی هیچ انسان منطق داری را تاب مقاومت در برابر آن نباشد و ناچار است به پذیرش و گردن نهادن به آن. من نیز قانع شدم، علی الخصوص در مبحث کارآفرینی و دیگر در مخالفت با اشتغال جماعت نسوان علم مخالفت بر نخواهم افراشت و سخن گزافه نگویم.
پیر لبخندی زد و در افق ناپدید شد و من با حالی سرخوش از خواب برخواستم.
حکایت خواب من
چندی پس از استماع نصایح آن مدیربانک در باب آفات حضور جماعت نسوان در تشکیلات تحت الامرش و شنیدن آن همه آلام ناعلاج وارده بر جماعت رجل مظلوم از جانب ایشان، هماره باخود غرولند همی کردم و از حضور این جماعت ظالم در اداره جات افسرده و مغموم بودم و دایم در تفکر انقلابی بهینه و مانا در اصلاح آن.
قدری از نماز خفتن گذشته، آشفته از تفکرات و تخیلات بدهیبت فوق الذکر با بغض و ناله ای فراوان به درگاه خداوندگار قادر متعال سر بر بالش دست دوز اهدایی ننه ام گذارده و به خوابی سخت فرو شدم. درخواب پیرمردی دیدم از اکابر که محاسنی بس سپید به درازای سه وجب و چهار انگشت داشت و ابروان پرپشت و گیسوانی پریشان و چهره ای برافروخته و نگاهی نافذ که نشان از علمی لدنی می داد و ارتباطی سخت محکم با خالق یکتا و بی نیاز از جماعت رجل و نسوان. آن پیر فرزانه با گامهای استوار به جانب من آمد و با آن چوبدستی سرگرایش مرا که در کنج حجره محقر خود سردر زانو نهاده بودم و آه می کشیدم را تکانی داد و فرمود:
ای پسر! این چه حال زاری است که برای خود ساخته ای و سر در جیب تفکر فروبرده ای و دست از عالم جاری و حیات روزمره بریده ای و اندیشه در اوهام و خیالات نابجا برده ای و معیشت بر خود و عیال مکدر کرده ای!
گفتم: خداوندگار عزوجل که مرا آفرید، افزون بر غم خود، غم اجتماع را نیز برمن ارزانی کرد و شنا در خلاف جریان رودخانه خروشان را در ذات من تعبیه نمود. هرچه می خواهم به جوانب و اکناف خویش بی توجه باشم، نخواهد شدن. دایم در مخیّله ام اندیشه اصلاح جامعه موج می زند و آرام و قرار ازمن ربوده.
فرمود: آیا واگویه های آن مدیر محزون این چنین دمار از روزگارت درآورده .
گفتم: آن اسباب فزونی غم و اندوهم دراین باب بود که خود در این وادی بسیار شنیده بودم اما نه به این فضاحت.
آن پیرفرزانه، آن بلند نظر مشکل گشای کمی تأمل فرموده و آن گاه با صوتی گرم و سمایی فرمود: آنچه اکابر فرموده اند که جماعت رجل از بهر کار بیرون بهینه اند و جماعت نسوان از بهر کار اندرون، سخنی است بس گرانقدر، لیک آن در شرایط مدینه فاضله ای است که انبیا و اولیا و اکابر و صاحبان رای بسیاری در این وادی ناکام مانده اند و آن مدینه هیچ گاه بنا نشد و من و تو نیز بدان نخواهیم رسید مگر در آخرالزمان.
خدواندگار علیم هیچ کاری را بی حکمت جاری و ساری نمی فرماید و هر عملی که در نفاذ است خود دلیلی دارد که خداوند کشف این دلایل را به بنده اش سپرده و خدواند را حاجت به بیان آن نیست. حال در باب ضرورت کار جماعت نسوان در جامعه چندین حجت برایت بیآورم تا بدانی که هیچ اراده ای از خداوند بی حکمت نیست و بامن عهد بندی که این قصه پر غصه از دل برون کنی و به مانند دیگران به معیشت عادی بازگردی و بدان که اگر خدا اراده می نمود چنان قوه جاذبه را بر زنان گران می نمود که نتوانند پای از پای تکان دهند و از خانه برون روند. پس گوش گیر:
نخست؛ چون کار اندرون بیت بسی طاقت فرسا و جان کاهست و سرو کله زدن با شوی بی معرفت و علی الخصوص فرزندان بی چشم و رو که در این دوره هرکدام یک زرع و نیم زبان دارند، کاریست بس صعب و ملال آور، زین سبب جهت استراحت و تغییر احوال درون، جماعت نسوان بایستی به بهانه کار در ادارات استخدام شوند. از طلوع آفتاب تا کمی بعد از صلاة ظهر از بیت خارج شوند و در محل کار استراحتی کنند و تجدید قوا. جدولی حل کنند و جریده ای بخوانند و با تلیفون با سایر دوستان شنیداری نو کنند و اگر مجال بود ، درمکانی از قبیل آبدارخانه و طبقه دوم و انباری و بایگانی یا نهایت در پشت میزخود کمی بخسبند تا بتوانند بقیت روز با فراغ بال به شوی و فرزندان برسند و کانون خانواده را گرم کنند که خستگی نسوان آفتی است برای خانواده.
دیّم؛ با عنایت به مواجب مفتی که اینان به چنگ می آورند و محدودیتی نیز از برای خرج آن ندارند با خریدهای مکرر و غیرضرور باعث رونق بازار بُنجُل می شوند و از کسادی بازار و به قولی دل آزار شدن آن ممانعت می نمایند و صد البته مقادیری بر تورم فزونی کنند که ناگزیر است رونق بازار از آن.
سیّم؛ با مشغول شدن هریک از این جماعت نسوان در شغلی، راه برای اشتغال یک جوان برومند بسته شده و به تبع آن از تشکیل یک خانواده ممانعت به عمل می آید. جوان چه دختر و چه پسر تا جفت اختیار نکرده اند، تنها یک مشکل تجرد دارند و تا ازدواج کنند، دچار صد مشکل دیگر می شوند. که اشتغال زنان خود حل این صد مشکل است.
رابع؛ مبحث اشتغال زایی و کارآفرینی است که جمیع سران دول متمدن دنیا، دایم در پی آنند و اگر این جماعت نسوان به سر کار نمی رفتند بسیار مشاغلی که یا به وجود نمی آمد یا از رونق می افتاد و چه بسیار آنان که در این طریق از إرتزاق می افتادند. لاجرم در این اشتغال نیم بند نسوان خود قوّه ی کارآفرینی بسیاری نهفته که از دید بسیاری از صاحبان رأی مخفی مانده و من در این باب به تفصیل سخن رانم:
آن زمان که این جماعت از بیت به محل کسب و کار روان شوند ناچارند به قبض مرکبی هموار و پا به صفر یا استعمال تاکسی تلیفونی که این فعل منجرشود به رونق بازار مرکب سازی وطنی و سکه شدن کسب تاکسی تلیفونی ها. از بابت سواری اینان که همیشه حادثه ای در راهشان به ناچار واقع شود از قبیل برخورد تیرچراغ برقی، درختی، جدولی، چهارچوب دری، دیواری، مرکب همسایه ای به مرکب ایشان، لاجرم عامل رونق بی شمار کسب صافکارو زیرو بندساز و لوازم یدکی و بیمه و ... اند.
اینان چون صبحگاهان با تعجیل به محل کار عزیمت کنند معمولا از دادن قوتی به عنوان صبحانه به شویشان معافند و باعث رونق کسب کله پزی و حلیمیند و به تبع آن رونق کار اطبای حاذق. بعد صلاة ظهر که اینان عازم بیتشانند معمولا پخت وپزی در کار نشاید، لذا بازار اغذیه یخی و کنسروجات و غذاخوری های متنوع گرم است. و زمانی نیز که اینان میل به طباخی دارند چون وقت ناکافیست، مجبورند به ابتیاع مواد غذایی آماده بازاری از قبیل انواع سبزی خورشتی پاک کرده و انواع مواد فریزری حاضری و اخیرا حتی سبزی خوردن پاک کرده، که منجر به کارآفرینی پرمنفعت در این صنعت شده.
بیچاره اطفال بی زبان این جماعت قصی القلب که نیمی از روز از محبت مادرانه محرومند به ید خاله های مُلّوّن مهدند یا به ید دایه های ثمین در بیت. کودکان و نوجوانان آنان نیز دایم به انواع دروس متفرق و فوق برنامه اند تا وقت فراغتشان پر شود و حس نکنند بی مادری را. این احوالات که سرانجام انواع اختلالات را همراه دارد باعث رونق بازار مشاورات خانواده و حقوقی اند. با عنایت به اشغال کامل تلیفون در مدت کار توسط این جماعت، چرخ صنعت مخابرات به خوبی می چرخد و روز به روز متمول تر خواهدشدن.
و ...
با استماع این أدلّه دیگر طاقت از کفم برفت و بر دامن آن پیر فرزانه آویختم و گفتم دیگر بس است که این حجج قاطعی که بیان فرمودی هیچ انسان منطق داری را تاب مقاومت در برابر آن نباشد و ناچار است به پذیرش و گردن نهادن به آن. من نیز قانع شدم، علی الخصوص در مبحث کارآفرینی و دیگر در مخالفت با اشتغال جماعت نسوان علم مخالفت بر نخواهم افراشت و سخن گزافه نگویم.
پیر لبخندی زد و در افق ناپدید شد و من با حالی سرخوش از خواب برخواستم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر